دختران زیبای ملکه وجادوگربدجنس
رازورمزهای جادویی
مطالب وداستان های جادوگران

یک روز ملکه دخترها را صدا زد و همه را در یک سالن جمع کرد. ملکه از دخترها خواست که همگی با هم در سالن شروع به رقصیدن کنند. دخترها از دستور ملکه تعجب کردند. ملکه هیچ وقت چنین دستوری نمی داد. دخترها با تعجب به هم نگاه کردند. ملکه باز هم دستور خود را تکرار کرد. دخترها می دانستند رقصیدن کار دخترهای نجیب و شایسته نیست. از طرفی، ملکه همیشه با این کار ها مخالف بود و می گفت فقط دخترهای سبک و بی شخصیت این کارها را انجام می دهند. معلوم نبود که امروز ملکه چرا چنین دستوری داده بود. دخترها برای چند دقیقه به هم نگاه کردند. ملکه عصبانی شد و گفت چرا از دستور من سرپیچی می کنید؟ یکی از دخترها گفت ما رقصیدن بلد نیستیم. ملکه جیغ کشید و گفت : وای از دست شما. باید یاد بگیرید. باید تمرین کنید تا یاد بگیرید. زود باشید تمرین کنید. بعد ملکه از تختش پایین آمد و شروع به رقصیدن کرد. دخترها با حیرت و ناراحتی به ملکه نگاه می کردند. ملکه اصرار می کرد دخترها کارهای او را یاد بگیرند. دخترها از ملکه ترسیدند و پا به فرار گذاشتند. آنها از قصر خارج شدند و به خارج شهر رفتند. دخترها رفتند و رفتند تا به بیابانی دور رسیدند. هوا کم کم تاریک شد و شب از راه رسید. این اولین شبی بود که دخترها در تاریکی هوا در خانه نبودند. جادوگر خودش را به بیابان رسانید. در حالیکه ملکه را دست بسته با خودش آورده بود. دخترها تازه فهمیدند کسی که به آنها دستور رقصیدن می داد ملکه نبوده بلکه جادوگر بوده و در آن زمان ملکه اسیر جادوگر بوده است. جادوگر می خواست جادو کند و ملکه و دخترها را به سنگ و چوب تبدیل کند. ملکه به او گفت تو هرگز نمی توانی چنین کاری بکنی. جادوی تو روی کسی اثر می کند که کار بدی انجام داده باشد. این دخترها هیچ وقت کار بدی انجام ندادند. جادوگر گفت این را می دانم. اما چون اکنون شب است و دخترها در خانه نیستند جادوی من اثر خواهد کرد. ملکه گفت آنها مجبور شدند خانه را ترک کنند پس باز هم جادوی تو اثر نخواهد کرد. جادوگر موثر ترین و قوی ترین جادوی خودش را به کار برد و بیابان را غرق در دود و غبار کرد. دیگر هیچ چیز دیده نمی شد. تا نزدیک صبح بیابان زیر غبار مخفی بود. نزدیک صبح، بوی خوشی تمام فضای بیابان را پر کرد. وقتی غبار به کلی از بین رفت، بیابانی وجود نداشت بلکه فقط گلستانی از گل مریم دیده می شد. همه جا تا چشم کار می کرد گل مریم دیده می شد. از جادوگر هم اثری نبود . جادوگر با انجام این جادو خودش را از بین برده بود تا تمام نیرویش را برای جادوی ملکه و دخترها به کار برده باشد. جادوی او اثر کرد اما هرگز نتوانست ملکه و دخترها را به سنگ و چوب تبدیل کند. آنها به گلهای خوشبوی مریم تبدیل شده بودند. به همین دلیل گل مریم همیشه نشان یک دختر نجیب و شایسته است که هیچ گاه تسلیم شیطان نمی شود.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پنج شنبه 9 آبان 1392برچسب:, :: 21:46 :: نويسنده : نازنین

درباره وبلاگ

سلام من نازنین هستم به وبلاگ رازورمز های جادویی خوش امدید لطفا نظر بدهید
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان رازورمزهای جادویی و آدرس morgana.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 20
بازدید کل : 29411
تعداد مطالب : 9
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1


دانلود آهنگ جدید

دانلود آهنگ جدید ایرانی - دانلود آهنگ جدید ایرانی